ف.خ
اجبار یا اختیار از دید روانشناسی
یک نفر نمی تواند بچه دار شود و در آرزوی آن است، دیگری با اختیار خود بچه دار نمی شود.
هر دو از نگاه ما شبیه هم هستند، یک زوج بدون بچه، ولی تفاوت از زمین تا آسمان است.
یک نفر به علت بی پولی نمی تواند غذای خوب بخورد، دیگری با اختیار خود تصمیم می گیرد غذاهای خوب نخورد تا درد آنها را

اختیار یا اجبار دکتر فائزه خانلرزاده روانشناس
احساس کند.
یک نفر نمی تواند خانه ی خود را گرم گند، دیگری برای همدردی با او رادیاتور خانه اش را خاموش می کند.
آنچه که به ما احساس خوشبختی یا بدبختی می دهد اختیار است.
اختیار در داشتن یا نداشتن چیزی، اختیار برای انتخاب از بین گزینه های مختلف. خوردن این یا نخوردن آن،
پوشیدن این لباس یا نپوشیدن آن.
کسی که اختیار انتخاب و تصمیم گیری ندارد،
کسی که محکوم به خوب نخوردن و نپوشیدن است،
آدمی که پول ندارد،
احساس درماندگی می کند و این یعنی بدبختی.
یک رفتار رایج بین گروهی از ثروتمندان خوب این است که با فقرا همدردی کنند.
چون تو نداری، من هم از امکاناتم کمتر استفاده می کنم که شبیه تو شوم.
اتفاقی که می افتد چیست؟
در اینجا شخص ثروتمند نسبت به فقیر احساس ترحم می کند،
حسی که به اندازه ی فقر به دیگری احساس بدبختی می دهد.
مورد ترحم و دلسوزی قرار گرفتن، احساس ناخوشایند و عذاب دهنده ای است که هیچ کس دوست ندارد در بدترین شرایط هم آن را تجربه کند.
شخص ثروتمند نسبت به خود احساس خوبی پیدا می کند.
با این کارش به این نتیجه می رسد که انسان خوبی است و به فکر دیگران است، درد آنها را احساس می کند
و با وجودی که صاحب اختیار است، از امکانات خود چشم پوشی می کند.
احساس اختیار و کنترل شرایط،
احساس قدرت داشتن و ضعیف نبودن، احساسی است که همه ی انسان ها به آن نیاز دارند.
ما زمانی خوشبخت هستیم که بر زندگی مان تسلط داشته باشیم و خودمان انتخاب کنیم.
پیشنهاد می کنم مقالات زیر را مطالعه بفرمایید:
ثبت ديدگاه