ف.خ
چرا ولنتاین روز خارجی هاست؟
به نظر می رسد در کشور ما ترس شدیدی وجود دارد.
ترس از خارجی ها،
مردمی که آنسوی مرزها زندگی می کنند، آدم هایی قشنگ که زندگی شان با ما خیلی فرق دارد.
خارجی ها آدم های بدی هستند و ما نباید مثل آنها باشیم.
در کره شمالی تماشای فیلم های خارجی مجازات اعدام دارد!
چون مردم نباید بدانند در دنیا چه خبر است. مرزهای کشور بسته است، کسی نمی تواند از آنجا خارج شود، اینترنت داخلی دارند، ارتباط با مردم جهان قطع است،
چون قرار است محدود ببینند و محدود فکر کنند،
بی تعارف بگوییم قرار است اصلا فکر نکنند.
در کشور ما اوضاع چطور است؟ ما برخلاف مردم کره شمالی می توانیم فیلم های خارجی ببینیم،
از اینترنت استفاده کینم و اگر امکانش را داشتیم از کشور خارج شویم،
در عین حال تبلیغاتی وسیع علیه کل دنیا دائم مغز ما را بمباران می کند.
این که هر چیز خارجی بد است و فقط این ما هستیم که خوبیم.
یک نمونه ی ساده ی آن روز ولنتاین
ولنتاین به عنوان روز عشق در همه جای دنیا شناخته شده است.
روز عشق روزی است که عشاق به هم هدیه می دهند.
در کشور ما از سوی رسانه ها یک حالت تدافعی و گاهی حمله نسبت به ولنتاین وجود دارد،
در سال های پیش گاهی ولنتاین ایرانی تبلیغ می شد
و اصرار بر اینکه روز عشق ایرانی باید برای ما از ولنتاین خارجی بهتر باشد.
امسال حتی فروش بادکنک ویژه ی ولنتاین ممنوع شد! خبری که باور کردنش سخت بود و در نهایت از روی ناچاری تکذیب شد.
این همه تعصب، خشم و نفرت و “انرژی برای حمله“ از کجا می آید؟
چه چیزی باعث می شود که یک مساله ی خنثی (اگر نگوییم مثبت) این همه موج منفی و ترس در دل رسانه ها و صاحبان قدرت بوجود آورد؟
چرا هر چیزی خارجی اش بد است؟
آن عکس دختر محجبه که می گوید “روز ولنتاین برای من نیست چون من مسلمان هستم” یعنی چه؟!

جشن ولنتاین چه اشکالی دارد؟ دکتر فائزه خانلرزاده
چرا کسی در این کشور این مسائل را برای ما توضیح نمی دهد تا بفهمیم دلیل این همه ضدیت و دشمنی با هر چیزی چیست؟
چه منطقی پشت این رفتارهای بچه گانه وجود دارد؟
چرا یک سبک زندگی بد با این چیزها تعریف می شود؟
جشن شروع سال نوی میلادی،
یا هر جشنی که به تاریخ میلادی باشد
خط و زبان انگلیسی
و حتی نام های ایرانی؟
چرا ما نمی توانیم کنار دیگر مردم جهان باشیم
و حتما باید یک خط قرمز ما را از خارجی ها جدا کند؟
چه ترسی از شبیه بودن ما با آنها وجود دارد؟
چرا در فرودگاه باید آهنگ ” به دلتنگیش نمی ارزه” خوانده شود،
برای کسانی که به خاطر حقوق اولیه شان مجبور می شوند دلتنگی را به جان بخرند و از خانه ی خودشان بروند؟
کسانی که خودتان بارها به آنها گفتید اگر مثل ما فکر نمی کنید جمع کنید و بروید!
وسوال آخر:
چرا هنوز نفهمیدید که نمی توانید چشم و گوش مردم را ببندید و جلوی خواستن های آنها را بگیرید؟
چرا فکر کردید که ما نمی دانیم این همه ضدیت با خارجی ها بخاطر جبران احساس حقارت تان در برابر آنهاست.
در برابر کسانی که به مراتب از شما لایق ترند و مردمشان با کیفیت بالاتری زندگی می کنند.
چرا فکر می کنید که ما نمی فهمیم؟
پیشنهاد می کنم مقالات زیر را مطالعه بفرمایید:
با سلام؛ فرق خصوصی با در اینجا پیام و نظر گذاشتن اینه که در اینجا، امکان سانسور و نزدن نظر هست اما در پیام های خصوصی معمولاً نظرات خوانده می شوند. اگر هدف ما این باشد که انتقادهارو بپذیریم و اهمیت بدیم، فرقی ندارد این انتقادها در چه بستری و در کجا مطرح بشن اما اگه قرار بر برنتابیدن انتقادها باشد، هرجایی هم که باشد، تأثیری نخواهد داشت. حالا بنده با امتثال از فرمایش جناب عالی در اینجا پامم را نوشتم تا ببینیم درج خواهد شد یا نه؟ به امتحانش می ارزد. با یک جستجوی ساده کلمه عشق و مشتقات آن در اشعار و نوشته های ایران زمین در طول تاریخ، در کتاب های یک کتابخانه مجهز یا به روش جستجو در اینترنت و در متون فارسی، با حجم بالایی از این کلمه مواجه خواهیم شد که نشانگر اهمیت آن است؛ پس ما ایرانی ها، با اصل عشق و عاشقی و عاشق و معشوق، مشکلی نداریم. روز عشق، روزی است که معمولاً دختران و پسران ناآشنای بسیار آشنا! به یکدیگر تبریک می گویند؛ نه همسران و زنان و مردان متأهل و این بدان معناست که پدیده ولنتاین، رابطه آزاد میان دو جنس را پذیرفته و به آن رسمیت بخشیده است. متأسفانه، پشت سر این ولنتاین ها، ناهنجاری های دیگری هم جریان پیدا می کند که خالکوبی و عکس انداختن روی بازوها و تیغ زنی های دختران و پسران دانش آموز در مدارس، در روی بازوها و دست ها و حک کردن حرف اول دوست ولنتاینیشان! از آن جمله است که والدین و مسؤولان به ویژه حوزه تعلیم و تربیت باید بیشتر مراقب باشند و تلنگر، سؤال و حرف آخر اینکه اگر این عشق های خیابانی، واقعی هستند و اگر واقعی بودند، چرا طبق آمارها و تحقیق های ارائه شده، منجر به ازدواج صحیح و عاشقانه نشده اند و چرا بیشتر آن تعداد هم که منجر به ازدواج شده اند، در اندک زمانی، منجر به طلاق شده اند؟…
سلام
ممنونم که دیدگاهتون رو مطرح کردید، مطلبی که نوشتم دقیقا در مخالفت با همین دیدگاهه.
این که مناسبتی که به تاریخ میلادی باشه، ناخودآگاه در ذهن شما با فساد و بی بندوباری تداعی میشه، اگه به جای روز عشق می گفتند یوم العشق و یک تاریخ هجری قمری هم براش تعیین میشد، در ذهن شما آن روز، روز عشق های پاک آدم های پاک بود.
انتقاد من دقیقا به همین دیدگاه بدون تفکره، در انتقادی که خصوصی مطرح کرده بودید گفتید “نگاه ساده انگارانه به ولنتیاین”.
دقیقا حرف من اینه که ساده و سطحی و در عین حال وسیع به این مسئله نگاه کنید، نه اونقدر عمیق که دیگه چشمتون توانایی دیدن واقعیت های اطراف را نداشته باشه. ببینید این ارتباط بین خارجی ها و بی بندوباری از کجا اومده و چقدر با واقعیت مطابقت داره؟
چه آماری دارید که نشون میده ایرانی ها پاک تر از خارجی ها زندگی می کنند و چه تحقیق معتبری ثابت کرده آمار طلاق در ازدواج های سنتی پائین تر از ازدواج های عاشقانه در یک دوره ی زمانی مشخص است؟ (امار معتبر، نه کارشناسان صداوسیما)
و چطور نتیجه گرفتید روز عشق خارجی ها مربوط به روابط بدون تعهد و انسان های هرزه است، ولی روز عشق ایرانی ها مختص افراد متاهل؟
چون اصولا تجربه ی “عشق” در ا فراد مختلف در زمان ها و مکان های مختلف مشابه هم هست.
از دید من به عنوان روانشناس ریشه ی عمیق این قضاوت و تداعی های اشتباه نفرت از خارجی هاست و این چیزی است که از بچگی آموزش داده میشه. انتظار میره که افراد بالغ صاحب نظر که اهل تفکر و نوشتن هستند، به ذهن خودشون فرصت بازنگری به این “تداعی های اشتباه” را بدن.
با سلام مجدد؛ از جهت درج نظر این جانب، به عنوان نظر مخالف بسیار ممنون و متشکرم. سرکار از کجا به این نتیجه رسیدید که در ضمیر ناخودآگاه من، هر مناسبتی که به میلادی باشه، فساد و بی بند و باری را تداعی می کند؟ آیا خود من اشاره ای کرده ام به این موضوع؟ بنده در نام این قضیه و موضوع مشکلی ندارم؛ اگر این روز، یوم العشق یا به زبان دیگری هم می بود و از شهر مدینه و عربستان هم می اومد، بنده باز به همان دلایلی که مفصل آن را در وبلاگ قرار داده ام، ایراد می گرفتم. عجیبه که شما در مورد مطالبی سؤال کرده اید که بنده چنین چیزی را مطرح نکرده ام! این جانب کجا گفته ام ایرانی ها پاک هستند؟! یا خارجی ها ناپاک؟! و عجیبه که به ازدواج های سنتی و مدرن اشاره کرده اید و در مورد مطالبی که آوردم، هیچ توضیحی نداده اید! خب شما بهتر از من می دونید که ازدواج مدرن، آن ازدواجی است که دختر یا پسر با آشنایی با جنس مخالف و آشنایی و دوستی و هم صحبتی با هم تن به ازدواج می دهند با استفاده از معیارهای خود شخصاً و بدون دخالت اطرافیان دست به انتخاب می زنند اما گفته نشده قبل از هرگونه وصلت قانونی، با نام عشق، از هم بهره مند بشوند. اینکه آیا صحیح است یه زن محصنه به یک مرد یا پسر ابراز عشق کند؟ چیزی که اکنون می بینیم و نمی شود انکارش کرد و برخی از متأهلان چه زن و چه مرد، به این دوستی ها و عشق های پاک! و بدون نظر! هم افتخار می کنند. من چنین نتیجه گرفته ام روز عشق خارجی ها مربوط به روابط بدون تعهد و انسان های هرزه است که بارها در نزدیکی محیط های آموزشی پسران و دخترانی را دیده ام و روابط مشمئزکننده شان را در گوشه و کنار و داخل سواری دیده ام که از عشق چیزی نمی دانند اما همدیگر را در آغوش می کشند و… همچنین در سینماها دیده ام که چه گونه حواس های یه عده به فیلمی که نشون داده می شه نیست و تنها انگیزه و هدفشان از سالن سینما باهم بودن با عشقشان! است عشقی که معمولاً به هیچ ازدواجی هم ختم نمی شود چون همون پسرها هم نیک می دانند که این دختر با خیلی ها همین ارتباط و عشق پاک! را قبلاً داشته است و اینکه نتیجه گرفته ام روز عشق ایرانی ها مختص افراد متاهل؟ این قسمت را بنده نگفته ام که در موردش توضیح بدهم. اینکه استنتاج کرده اید از دید شما به عنوان روانشناس ریشه عمیق این قضاوت و تداعی های اشتباه بنده نفرت از خارجی هاست و این چیزی است که از بچگی آموزش داده می شه، باید عرض کنم خوشبختانه بنده بارها سفر خارج از کشور را تجربه کرده ام که حساب تعدادش هم از دستم خارج شده است و نفرتی هم از خارجی ها ندارم و اتفاقاً خاطرات خوش و آداب پسندیده و انسانی زیادی از برخی از آنها دیده ام و همیشه در یادم هستش. آدم های خوب در همه جای دنیا می توانند باشند و آدم بد هم همینطور و ممکن است در کنار کعبه هم آدم بدی حضور داشته باشد. در مورد ازدواج سنتی و مدرن هرکدام طرفدار خودش را دارد و بحث ما اینجا ازدواج نیست من عرض کردم عشق ورزی روز ولنتاین بیشتر از نوع جنسی است و درون آن معمولاً عشقی نهفته نیست کلاً صحبت من اینه. من اتفاقاً شخصاً موافق ازدواج های مدرن هستم اما نه آن مدرنی که دختر و پسر با نام عشق، هر غلطی را و هر رفتار نابهنجاری رو دور از چشم پدر و مادر انجام بدهند و بعداً هم در خوشبینانه ترین وضعیت به ازدواج منتهی بشه. نتایج مطالعات نشان داده در حدود ۵۵ درصد ازدواج ها در آمریکا، ۴۲ درصد در انگلستان و ۳۷ درصد در آلمان به طلاق منجر شده است(هالفورد، به نقل از یزدانی). این آمارها وضعیت نابسامان خانواده ها و کاهش رضایت از زندگی زناشویی در جهان را بیان می کند. آمارهای جدید دیگری نیز هست که به جهت عدم اطاله سخن پرهیز کردم فقط خواستم نمونه بیاورم که وضعیت اون ور آبی ها هم زیاد خوب نیست. با توجه به نتایج آمارهای انجام شده در کشور ما نیز طی دو دهه گذشته ساختار خانواده ها و رضایت زناشویی، رو به سست شدن می باشد که شما بهتر از من می دانید و پیوندهای زناشویی با ناسازگاری در بین زوج ها به صورت افزایش طلاق و اختلافات خانوادگی خود را نشان داده است. در گذشته جوانان با گزینه های معدودی از شیوه همسرگزینی رو به رو بودن و همان شیوه سنتی که با اصول خواستگاری رسمی و خانوادگی شروع می شد و خانواده ها همدیگر را می سنجیدند تا ببینند آیا مطابق اصول و هنجارهای یکدیگر هستند یا نه و در این ازدواج ها به دلیل اینکه حضور خانواده ها پررنگ بود و از روی معمولاً عقل و حساب شده و دوراندیشی صورت می گرفت نه احساس صرف میزان طلاق کم بود اما امروزه جوانان با یک شکل دیگر از ازدواج به نام ازدواج مدرن که در این نوع ازدواج ها، دختر و پسر دور از چشم خانواده با هم رابطه دارند، رو به رو هستند. نظر بنده بر این است که ازدواج های مدرن آن هم از نوع ولنتاینیش، چندان درست به نظر نمی رسند؛ چرا که دختر و پسر بدون اطلاع خانواده و دور از تجربیات و سنجش ها و بررسی های والدین، خودشان انتخاب می کنند؛ خودشان تصمیم می گیرند با هم ازدواج کنند و زمانی هم که آتش عشقشان! فروکش کرد و طوفان های جنسی خوابید، تازه به این فکر می افتند که داشته های شریک زندگیشان نمی تواند تأمین کننده نداشته هایشان باشد و در نتیجه جوانان امروزی به جای ارزش نهادن به آنچه انتخاب کرده اند، راهی دادگاه ها شده و تقاضای طلاق می دهند. متشکرم از توجهتان.
جناب آقای باقرپور، ار فساد گفتید، از این که بنیان خانواده ها سست شده، روابط آزاد نسبت به سال های گذشته خیلی بیشتر شده و خیلی از رابطه ها هرگز به ازدواج ختم نمی شوند. درست! بعید می دونم در جایی از نوشته هایم، نه این مقاله که کل مقاله هایی که نوشتم و درسایت موجود هستن، این مسئله رو انکار کرده باشم، با توجه به تجربیات شغلی می تونم ادعا کنم که بیشتر از خیلی از افراد جامعه (از جمله شما) از نزدیک و بدون سانسور شاهد رابطه هایی هستم که در هیچ کتاب و مقاله ای در موردشون چیزی نخوندم. بنابراین دید من نسبت به وضعیت موجود در جامعه اتفاقا خیلی منفی تر از دید اکثریته.
ولی این چه ارتباطی به روز عشق و ولنتاین داره؟ همیشه این طور بوده که افراد دوست داشتند با جنس مخالف خودشون رابطه برقرار کنن. در سنین پایین، دوره ای که هورمون ها تصمیم می گیرند ،و نه عقل و احساسات پخته، شکست به دفعات رخ میده، این یک روند طبیعیه و به تاریخ و جغرافیای خاصی محدود نمیشه.
آمار طلاق را در سه کشور صنعتی دنیا آوردید، کاش امار ایران رو هم می آوردید تا ببینیم که تفاوت معناداری وجود نداره، حتی اروپای غربی شرایط بهتری از بقیه ی نقاط دنیا داره.
طلاق، خیانت، روابط افراد متاهل، اینها همه جز آسیب های جامعه هستند که علل مختلفی دارند، از ژنتیک، سن ازدواج، ویژگی های شخصیتی گرفته تا شرایط اجتماعی و قوانین، همه در این نوع آسیب ها موثر هستند.
سوال من از شما اینه که ولنتاین چه رابطه ی علت و معلولی یا حتی همبستگی با این آسیب ها می تونه داشته باشه؟!
و اینکه چرا این اسم (روز عشق) تصاویری نظیر خالکوبی، عشق ورزی افراد متاهل، هرزگی، رابطه های سطحی در سینما و ماشین رو به ذهن شما میاره؟ اگه همچین روزی نباشه اون روابط هم وجود نخواهند داشت و فساد ریشه کن میشه؟ یا ولنتاین مخصوص این نوع افراد هست و شامل عشق های پاک و پخته نمیشه؟!
سرکار خانم دکتر خانلرزاده با سلام و احترام؛ اینکه چه ارتباطی با ولنتاین داره، اینه که ولنتاین و روز ولنتاین و روابط معمولاً ناسالم حاکم بر آن و حواشی آن، مهر تأییدی است بر همه آن فسادهای اخلاقی که دیده ایم و دیده اید و خود نیز به آن اعتراف می کنید. اینکه انسان، در مقطعی از عمرش، با هورمو ن هایش تصمیم می گیرد و نه با عقلش، کاملاً درست است اما والدین باید بر این موضوع مدیریت داشته باشند تا فرزندشان، راهی را ناخواسته و صرفاً بر اساس احساس و هورمون، کج نروند که بعدها نتوانند عواقب آن را جبران یا تحمل کنند و یا اینکه یادآوری آن خاطرات ناگوار، موجب سرافکندگی شود یا مشکلات دیگری به وجود آورد. بله، شکست به دفعات رخ می ده اما به چه قیمتی؟ بعضاً بهای سنگینی در قبال این شکست ها و تکرار آن، هم فرزند و هم والدین باید بپردازند. آمار طلاق در ایران به این شرح است که کسی هم منکر آن نیست: در سال ۹۶، ۶۵۰ هزار ازدواج به ثبت رسیده است که نسبت به سال گذشته آن(۹۵) ۱۰/۱ درصد کاهش را نشون می ده. در همین سال، حدود ۱۷۷ هزار طلاق به ثبت رسیده است که نسبت به سال گذشته آن ۶/۴ درصد افزایش داشته ایم. اینکه طلاق و خیانت و امثال آن، جزو آسیب های اجتماعی است، در آن شکی نیست اما چه رابطه معناداری بین اینها و ولنتاین ممکن است وجود داشته باشد، عرض می کنم اینها بوده و خواهد بود و ارتباطی بین ولنتاین و این خیانت ها البته به آن معنایی که در ذهن شما است، نیست ولی ولنتاین، تشدید کننده و تأیید کننده این روابط است؛ وقتی ما ولنتاین را قبول می کنیم، به دنبالش و به ناچار یا با تمایل، فرهنگ آن را هم می پذیریم؛ ولنتاین فقط یک نام است و یک قرارداد و یک واژه اعتباری و ممکن است به قول شما اسمش یوم العشق یا چیز دیگری هم می بود اما نفس قضیه، همان است و به دنبال آن، ما مجبوریم در بیشتر مواقع که شاهدش هم هستیم، ارتباط آزاد بین زن متأهل با یک مرد متأهل دیگر، ارتباط یک زن متأهل با یه پسر، ارتباط یک دختر با یک مرد متأهل، ارتباط دختر با پسر و حتی ارتباط پسر با پسر و دختر با دختر را بپذیریم و همه این جریانات و حواشی آن را که معمولاً هم حواشی بر متن غلبه می کند، با عشق بپوشانیم و به آن تقدس و اعتلاء هم ببخشیم و اینکه چرا این اسم (روز عشق) تصاویری نظیر خالکوبی، عشق ورزی افراد متأهل، هرزگی و روابط سطحی در سینما و ماشین رو به ذهن من می آره؟ عرض می کنم به ذهن من نمی آره؛ من به صورت میدانی، چندین سال است به دلیل حساسیتی که به موضوعات مختلف اجتماعی و فرهنگی دارم، در یکی دو روز مونده به ۱۴ فوریه و دو سه روز رد شده از آن، موضوع رو در بسترهای مختلف اجتماعی بررسی و رصد می کنم حتی فروشگاه ها را و می بینم که چه اتفاقاتی می افته و این یک چیز ذهنی نیست و یک چیز واقعی است. اگه این روز نباشد، قطعاً آن مسائل هم خواهند بود اما این روز، بهانه خوب و موجهی برای تعداد زیادی شهروندان از هر طبقه ای است برای باهم بودن های دوباره البته این بار با چاشنه ولنتاین و با شدتی بیشتر و داری مجوزی به نام روز ولنتاین! اگه همچین روزی نباشه، اون روابط هم وجود نخواهند داشت و فساد ریشه کن می شه؟ نه چنین روزی نباشد، اون روابط وجود خواهند داشت و همچنان پابرجا خواهند بود و فساد هم در جای خود خواهد بود اما حداقل تشدید نخواهند شد. آیا ولنتاین مخصوص این نوع افراد هست و شامل عشق های پاک و پخته نمی شه؟! بله تعدادی هم در این میان شاید و حتماً وجود خواهند داشد که با عشق واقعی، به همدیگر ابراز دوستی و علاقه بکنند اما درصد این نوع افراد چه قدر است به نظرتون؟ ما کمتر در جامعه ایرانی می بینیم زن و شوهر قانونی سه، چهار سال بعد و دوباره با همان شور اولیه، به همدیگر عشق بورزند و شما قطعاً در مراجعاتتون و مشاوره هاتون، با این موضوع به کرار برخورد داشته اید که زن و شوهر دیگه چنین حس هایی به همدیگر ندارند و حتی در بیشتر مواقع روز تولد یا سالگرد ازدواجشون هم فراموش می شه. اینها یک طرف قضیه است؛ بحث دیگر من در مورد ولنتاین، صرفاً اینهایی نیست که عرض کردم؛ حرف من اینه: جعلی بودن و بی ریشه و بی اساس بودن این آیین که برخی از غربی ها حتی خودشون هم این داستان ایی اسطوره ای و ساختگی در مورد ولنتاین را نمی پذیرند و جعلی بودن آن را تأیید می کنن و از طرفی دیگر، اگر حتی با فرض ریشه داری و اصالت هم، مربوط به ما ایرانی ها و خاک ایران نیست. من همچنان بر این عقیده هستم که این روز، بهانه و کلیدی است برای روابط جنسی راحت و آزادانه و بیشتر از روزهای دیگر سال برای برخی ها و چه بسا دو نفر، یک سال منتظر می مانند و این روز را عاشق هم می شوند و قرار هم می ذارن باهم باشن در ویلایی جایی دور از همه آنهایی که براشون دلسوزی می کنن و چنین دیالوگی را رد و بدل می کنن که من خودم زیاد شنیده ام که می گویند بابا یک شب که هزار شب نمی شه حالا امروز دیگه نه نگو!! و در این روز است که عشق، این واژه والا، بی ارزش می شود؛ به حراج گذاشته می شود و تبدیل به یک کالا می گردد. ممنونم و پوزش از اطاله کلام.
سلام. در رابطه با کم رنگ شدن عشق بعد از ازدواج، در همین سایت در بخش نوروسایکولوژی (عصب روانشناسی) چند مقاله نوشتم که بهتون توصیه میکنم بخونید، از آنجا که عشق را از دیدگاه نوروسایکولوژی بررسی می کنم، این تغییرات را به پای بد بودن افراد نمیذارم. هدفم از نوشتن این مطالب در سایت و محیطهای عمومی هم اینه که جامعه، اطلاعات علمی و معتبر راجع به عشق داشته باشه تا با شنیدن هورمون و عشق و این قبیل واژه ها دست و پای خودش رو گم نکنه و بدونه که در فرایند عشق و عاشقی در طی سال ها چه اتفاقاتی در مغز میفته. به این شکل خیلی از آه ها و متن های سوزناک کم شده، سوتفاهم ها برطرف میشه.
در مورد رابطه ی ولنتاین با فساد، اصلا قانع نشدم. در تعطیلات نوروز و آخر هفته ها هم پارتنرها فرصت بیشتری برای با هم بودن دارند، پس نمیشه مناسبت ها را زیر سوال برد.
تمایل به جنس مخالف از درون نشات می گیره، نه بیرون، و نمیشه با تغییر عوامل خارجی اونو از بین برد، مگر با زور و تهدید.
اصیل بودن یا نبودن چنین روزی از لحاظ تاریخی اهمیتی نداره. این روز فقط یک مناسبت ساده س و تاثیری بر نگرش افراد و نحوه ی زندگی اونها نداره. خط کشی غربی ها و ایرانی ها وقتی بحث عشق و نیازهای انسان مطرحه برای من بی معنیه.
و یک مورد مهم این که درسته خوب بودن یک تعریف مشخصی داره، خوب بودن هر چقدر هم که خوب باشه! و به نفع جامعه، هیچ کس نمیتونه از مردم بخواد که حتما درست زندگی کنند( این تفاوت اصلی دیدگاه من و شماست). ما این مناسبت را می کوبیم که دختر و پسرا به هم خرس قرمز کادو ندن یا با هم نباشن، واقعا هیچ کس همچین قدرتی نداره که سبک زندگی خصوصی مردم را عوض کنه. خیلی از این روابط و آسیب ها اجتناب ناپذیره و راه کم کردنش هم “پذیرش” اونهاست.
با سلام و درود بر سرکار عالی خانم دکتر خانلرزاده. متشکرم از اینکه در گفت و گوها، شرکت کردید و فضایی را برای آن فراهم کردید. بنده، علی رغم نقد جدی به بر برخی مطالبتان و به موضوع ولنتاین، برخی نوشته های در لای مطلب اصلی، برای من مفید و حتی جنبه یادگیری داشت. بله برای آدم فاسد، هر روز فرصتی است؛ من هم نگفتم ولنتاین، عامل فساد است؛ ولنتاین، یک عنوان است؛ من نظرم این بود که ولنتاین، صحه گذاری رسمی برای برخی روابط خارج از عرف و قانون است. تمایل به جنس مخالف را کسی رد نمی کند و اینکه تابع یک سری تغییرات فیزیولوژیکی است اما عوامل بیرونی هم قطعاً در مدیریت آن، دخیل بوده و بی تأثیر نیست؛ با تغییر عوامل خارجی هم نمی خواهیم چیزی مثل عشق را از بین ببریم؛ اصلاً هدف، از بین بردن عشق نیست؛ هدف مدیریت آن است. اینکه اصیل بودن یا نبودن چنین روزی از لحاظ تاریخی اهمیتی نداره، من موافق این جمله تان نیستم؛ مثل بسیاری از بچه ها که بدون هیچ مناسبتی، از پدر و مادرشان می خواهند براشون تولد بگیرند! من زیاد دیده ام این بچه هارو و پدر و مادرها، چه قدر تلاش می کنن که بفهمونن که بابا باید یه سال بگذره تا سالگرد تولدت بشه؛ می گه نه من می خوام تولد بگیرین برام و اینجوری می بینی برای یه فرزند اینجوری، بعضاً در هر ماهی پدر و مادر بخت برگشته، روز تولد می گیرن و کلی هم خرج می کنن. شما سالگرد ازدواجتون، مثلاً یکم بهمن ماهه؛ وقتی یکم دی ماه یا یکم فروردین سال بعد، این روزو جشن بگیرین، واقعاً می چسبه و لذتی به همراه داره؟ هرچند که این روز اصالت هم داره؛ درحالی که ولنتاین اصالتی هم نداره و یک چیز پوشالیه و بسیاری از ماها اصرار داریم برای یک مناسبت پوشالی، هرسال برنامه ای داشته باشیم! بعضی روزها اصالت دارند؛ ریشه و مبنا دارند اما ولنتاین، طبق توضیحات قبلی و طبق منابع موجود، از هیچ اصالتی هم برخوردار نیست؛ درثانی، اگر از اصالت هم برخوردار می بود، مربوط به ما و فرهنگ ما نیست. در این روز، بسیاری از دخترها و پسرها، فقط ادای عشق و عشقبازی را درمی آورند و هدیه ها و خرس ها، هرچه قدر گران تر و بزرگتر باشند، عشق ها هم پررنگ تر به نظر می رسند. از این ولنتاین، چه کسانی سود می برند؟ در این روز، فروشندگان کالاهای ولنتاینی، از خوراکی و شکلات گرفته تا عروسک های فانتزی جورواجور، کالاهایشان را به چندین برابر عرضه می کنند و خریدار هم معترض بشود می گویند بابا عاشقی ها مثل اینکه؛ یه عاشق، براش پول مهم نیست! ولنتاین، یک مد است مثل خیلی از مدهای دیگر که همه برای به روز بودن هم که شده، می خوان رعایتش کنن تا یه وقت، از قافله عقب نمونن و مذمت نشن؛ زودگذر هم هست. برای کسانی که همدیگر را دوست دارند، هر روز می تواند روز عشق باشد. فروشندگان، جزو یکی از بهره مندان روز عشق هستند؛ در گل فروشی ها، کافی شاپ ها و… در این روز، ولخرجی های زیادی را شاهد هستیم و عجیب است که در این روز، بیشتر جنس نر آدمی، جیبش خالی می شود و عشق ها از سوی نرها به سوی ماده ها سرازیر می شود! آیا دخترها عاشق نمی شوند؟ آیا این یک معامله کثیف نیست؟ در این روز، پروفایل عاشقان دوآتشه برای چند روز تغییر می کند و حرف ها زده می شود در مورد عشق و عاشقی بدون اینکه معنا و مفهوم واقعی آن دانسته و فهمیده شود. طبق افسانه ولنتاین، ولنتینوس میان پسران و دختران مجرد پیوند مقدس ازدواج را برقرار می کرد اما اکنون می بینیم در این روز، پسران و دختران برای همسران آینده نه خود بلکه همسران آینده دیگران! کادوهایی را می خرند و با عشق تقدیم می کنن. اشاره داشته اید به اینکه یک مورد مهم این که درسته خوب بودن، یک تعریف مشخصی داره و خوب بودن هر چه قدر هم که خوب باشه! و به نفع جامعه، هیچ کس نمی تونه از مردم بخواد که حتماً درست زندگی کنند(این تفاوت اصلی دیدگاه من و شماست). بله خانم دکتر هیچ کس هم اکراهی و اجباری به این نداره که کسی خوب باشه و بنده هم در نوبت خودم، چنین اصراری ندارم اما ماها، من و تو و امثال ماها باید احساس تکلیف بیشتری بکنیم و موضوعات را شفاف سازی کنیم تا بلکه نوجوان و جوان راه درست را در کنار راه کج و پیش چشم خود ببیند و خودش لمس کند و تشخیص بدهد و انتخاب بکند. ما سبک زندگی ویژه خودمان را داریم؛ ما، ایرانی هستیم و این سبک زندگی ایرانی نیست که ما در برخی روابط می بینیم. من هم نظرم به کوبیدن نیست؛ با کوبیدن و راه های سلبی که کاری هم درست نمی شود، به شدت تمام مخالف هستم اما معتقدم باید آگاه سازی کرد تا نوجوان و جوان، خودش به تشخیص برسد. اینکه اظهار کرده اید راه کم کردن برخی روابط و آسیب ها، پذیرش اون هاست، این جمله تان را خیلی بررسی کردم و نتونستم بفهمم و تحلیل کنم؛ یعنی اگر می خواهیم آسیب های اجتماعی رو کم کنیم، باید بپذیریم اونارو؟!
با سلام، خوشحالم که به جمله ی آخر توجه و در موردش فکر کردید، ازتون ممنونم.
ما قبول داریم که روابط آزاد و آسیب زا وجود داره، در مورد کم کردن این آسیب ها صحبت می کنیم. نظر شما اینه که باید مدیریت بشه و آگاهی سازی، سوالم اینه که دقیقا به چه صورت؟
ما چطور می تونیم کاری کنیم که بچه هامون به سمت جنس خالف نرن؟ خوششون نیاد و برای هم کادو نخرن؟ میتونیم جلوی مدرسه، کلاس یا دانشگاه رفتنشون را بگیریم؟ می تونیم از اینترنت محرومشون کنیم؟
آگاهی سازی به چه شکل؟ از طریق صدا و سیمایی که در اون دختر و پسر عقد کرده اجازه ی حرف زدن با هم رو ندارن؟! میشه از رسانه های جامعه ای که چشمش رو به روی امیال طبیعی انسان بسته انتظار داشت در مورد عشق نوجوانی اطلاعات بدن؟ حتی در محیط هایی مثل مدارس (حتی غیردولتی) هم نمیشه راحت در مورد این مسائل صحبت کرد، چون جامعه به شنیدن دروغ و حرف های پاک و منزه عادت کرده!
از دید من چیزی به اسم آگاهی سازی و مدیریت دست کم دراین سیستم وجود نداره و فقط در حد شعاره، نظر من پذیرشه، همان چیزی که انتظار دارم از طریق رسانه ها به خانواده ها انتقال داده بشه.
پذیرش یعنی این که ما تمایل طبیعی فرزندانمون را بپذیریم و کناشون باشیم. کاری نکنیم که به خاطر جذب شدن به جنس مخالف “احساس بد بودن” پیدا کنند. آسیب واقعی غیرقابل جبران همین “احساس بد بودن” هست، نه صرفا دوست شدن.
کسی که احساس خوب بودن و دوست داشتنی بودن را از بزرگترها، جامعه و والدین گرفته باشه، به دیگران هم آسیب نمیرسونه و براحتی دیگران را دوست داره.
علت عوض کردن پارتنر در بزرگسالی همین شکل نگرفتن دلبستگی در خانواده و احساس گناه عمیق هست. چون شخص توانایی برقرار کردن رابطه ی عاطفی عمیق را نداره.
یک مورد رو هم لازم می دونم بگم شاید تصورتون این باشه که جوانان دهه شصت و قبل از آن پاک تر زندگی کردند و جوان های این دوره دارند به بیراهه میرند و دچار فساد و بی بندوباری هستند، درسته! در عین حال بدترین روابط جنسی بین همسران در متولدن دهه های ۴۰، ۵۰ و ۶۰ وجود داره، اگر آمار طلاق بین متولدین دهه های ۷۰ و ۸۰ بالاست، به این دلیله که این افراد در سن پائین ازدواج کردند. قبل از این که به پختگی برای انتخاب شریک زندگی برسند.
این که دخترها و پسرهای کم سن وارد روابط سطحی بشن بد هست، ولی بدتر اینه که اونا ببینند که از سوی جامعه و بزرگترها طرد شدند و احساس مجرم بودن پیدا کنند. همین احساس اونها رو تبدیل به افرادی میکنه که هیچ قانونی رو رعایت نکنند. چون سیستم اونها رو نمی پذیره.
پذیرش تنها راهیه که آسیب رو کم می کنه و هیچ راهی وجود نداره که آسیب رو به طور کامل از بین ببره.
با سلام؛ وقت به خیر. به صورت مصداقی، نمونه ای را عرض می کنم؛ بنده، توفیق داشتم مدت کوتاهی، مدیریت یک هنرستان را به عهده داشته باشم با ۱۷۵ دانش آموز پسر؛ آنهم از نوع شلوغش! خاطره ها و موارد زیادی را تجربه کردم که شاید در فرصتی مناسب، بخواهم آن را به صورت کتاب یا جزوه ای ارائه کنم. در مورد تمایل به جنس مخالف، وقتی مواردی را در محل گذر مدرسه یا جاهای مختلف در بچه ها می دیدم، به اونا گوشزد می کردم در فرصت هایی که معمولاً پیش می اومد و به کلاس ها می رفتم و لحظاتی را صحبت می کردم یا به صورت تکی و خصوصی در زنگ تفریح و در حیاط، این جمله رو می گفتم؛ نمی دونم شما به عنوان روانشناس، این جمله و این روش منو تأیید می کنید یا نه؟ من با آرامش و خیلی خودمونی و همراه با مهربانی، می گفتم: عزیزم این روابط ها بد نیست و طبیعی هم هست اما مسأله اینه که الآن وقتش نیست؛ الآن، کار تو، درس خوندنه و من موفق بودم در این زمینه و بچه های حرف شنوی داشتم در مدرسه و من راضی بودم از همشون و اکنون هم بازخورد مثبت اون رفتارهارو می بینم. آورده ای: ما چه طور می تونیم کاری کنیم که بچه هامون، به سمت جنس مخالف نرن؟ خوششون نیاد و برای هم کادو نخرن؟ عرض می کنم نظر من اینه که ما درست نیست بچه هارو از جنس مخالف بترسونیم؛ اصلاً چنین قصدی هم نداریم که اونارو وانمود کنیم به طرف جنس مخالف نرن که اینو خودتون بهتر از من می دونین که در آینده و در روابط زناشویی هم ممکنه تأثیرگذار باشه این رویه غلط و شاید احساس بد بکنند. چرا باید کاری کنیم خوششون نیاد؟ من کجا چنین نظری داده ام؟ به صدا و سیما اشاره کرده ای؛ من شخصاً خیلی از برنامه ها و سیاست های صدا و سیما را قبول ندارم و نقد جدی و هم مصداقی دارم بر آن؛ شاید تعجب کنید بر اینکه من بارها به مدیران عالی صدا و سیما و شبکه های مختلف، نامه نوشته ام اما پاسخی دریافت نکرده ام ودریغ از گوش شنوا! در این سازمان عریض و طویل. اینکه اظهار نموده اید: چون جامعه، به شنیدن دروغ و حرف های پاک و منزه عادت کرده! و از دید شما، چیزی به اسم آگاهی سازی و مدیریت، دست کم در این سیستم وجود نداره و فقط در حد شعاره؛ باید عرض کنم: تعمیم داده اید؛ خیلی هم اینجوری نیستش؛ جامعه نه؛ به نظرم، اگر می گفتید مثلاً برخی از مردم، بهتر می بود. در مطبوعات، مطالب زیادی در این مورد هست؛ من مرتب می بینم اما اینو بگو که کیه که روزنامه بخونه و وقت بذاره برای رسانه؟ وقتی من می بینم در اتوبوس، در مترو، حتی در صف نان و… یک پیرمرد، یک پیرزن، یک مادر و یک پدر داره در گوشیش گیم می کنه و بازی می کنه و روزنامه یا کتاب نمی خونه، وضعیت از این بهتر نمی شه؛ نگو مطالب نیست در این زمینه؛ بگو مطالعه کننده نیست؛ اگر پدر و مادری، دغدغه داشته باشند، مطالب مورد نیازشون رو هرجوری شده، پیدا می کنند و می خوانند. من هیچ وقت کاری نکرده ام نوجوان های دوروبر من در این خصوص احساس بد بکنن؛ من یک جمله طلایی دارم واسه خودم و اون اینکه گفته ام: عزیزم این برنامه هارو بذار برای بعد؛ الآن، کار تو چیز دیگری است؛ کار مهم تو، اولویت اول تو، درس خوندنه؛ در کنکور قبول شدنه و… در مورد موضوع رابطه عمیق، چرا روابط عمیق را در بین اعضای خانواده نمی خواهیم عمیق کنیم؟! و آن را در دیگران می خواهیم عمیق و تجربه کنن؟! این چه تجربه رابطه عمیق داشتنه که اصرار داریم در خارج از چارچوب و دایره خانواده، اتفاق بیفته؟! بله من هم ازدواج در سنین پایین را به شدت نقد می کنم و رد می کنم؛ چون صدمات آن، بیش از خیر آن است؛ ازدواج در سنین پایین، باعث می شود کودک، از تحصیل بماند؛ از بازی های کودکانه اش که نیاز روحی هر کودکی است، بماند؛ یعنی هنوز بچگی نکرده، وارد یه مرحله جدی تر بشود که آثار بدی بر جسم و روح لطیفش می گذارد؛ برخی از صاحبنظران، ازدواج زودهنگام را اون زمانی که شخص بالغ می شود، مناسب می دانند اما چه کسی است که تعریف دقیق بلوغ را بداند و بگوید؟ با صرف بلوغ جسمی، نمی شود زندگی را پیش برد و نمی توان برای همه، یک نسخه واحد پیچید؛ چیزی که ما الآن متأسفانه شاهدش هستیم و برخی آقایان، برای بلوغ، سن تعیین کرده اند.۹، ۱۳، ۱۵، ۱۸ اما شاید یک فردی در ۲۳ سالگی هم به بلوغی که مد نظر است، نرسیده باشد و اجماعی هم در این اعداد نیست و ساده انگاریه تعیین سن در این خصوص و این سن ها تنها یک عدد هستند و باید شرایط دیگری نیز در شخص مهیا گردد. بلوغ شرعی موضوعی است که صاحبنظرانِ خودش را دارد اما آن بلوغی که با آن، فرد آماده پذیرش مسؤولیت برای یک زندگی می شود، داری ابعاد مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و… می باشد که در همه هم یکسان نیست… خلاصه اینکه ازدواج زودهنگام به خصوص برای دختران، ستم بزرگی است که بعضاً از سوی والدین، تحمیل و تکلیف می شود. این که دخترها و پسرهای کم سن، وارد روابط سطحی بشن، هم بد هست و اینکه اونا ببینن از سوی جامعه و بزرگترها طرد شده اند و احساس مجرم بودن پیدا کنند، این هم بد است و من هردو را رد می کنم و صدمه جدی می دانم. هرچند که بحث ها مفید هستند و مرتبط اما به نظرم، ما داریم کمی از بحث و موضوع اصلی که ولنتاین بود، دور می شیم. من حرفامو واضح گفتم که چرا ولنتاین را نمی تونم قبول کنم. من منکر عشق و عاشقی نیستم و نمی گویم نوجوانان، از عشق و عاشقی محروم باشن و از جنس مخالف متنفر باشن اما به دلایلی که عرض کردم در این گفتگوها، ولنتاین را به این شکل، نمی پذیرم؛ چرا که صدماتش، خیلی بیشتر از نفع احتمالی و جزئی آن است.
I think this is one of the most significant info for me. And i’m glad
reading your article. But wanna remark on some general things, The web site
style is wonderful, the articles is really nice : D.
Good job, cheers
tanks a lot
سلام
ممنون از مقاله مفیدتان اما باید عرض کنم هر مناسبتی یک منبع و نقطه آغازی دارد، ما این را باید بررسی کنیم که نقطه آغازین ولنتاین از کجا شروع شد و هدف آن چه بود چرا که قصد داریم یک مناسبتی را وارد فرهنگمان کنیم، پس بررسی دقیق جرئیات آن به دقت بنگریم.
چرا نمی گوییم هالووین را وارد فرهنگ ایرانی ها کنیم؟! چون هالووین مانند نوروز یک ریشه و قدمت و اصالت ندارد و ما احتیاجی به هالووین نداریم. ولنتاین هم به همین شکل است. (اما این را منکر نمی شوم که جای خالی روز عشق در تقویم ایران خالی است!)