ف.خ
سانسور یا خلق واقعیت جدید؟
ما تماشای یک تابلوی زیبا از طبیعت را دوست داریم و از آن لذت می بریم. دلمان می خواهد اطرفمان پر از مناظر قشنگ باشد و تا چشم کار می کند، چیزهای چشم نواز ببینیم. این خوب است، به این شرط که اصرار نکنیم این همه ی واقعیت دنیای اطرف ماست.

لطفا فقط سانسور کنید! دکتر فائزه خانلرزاده روانشناس
نمی شود دنیا را سانسور کرد.
صداقت، پاکی و زیبایی خوب است، ولی نباید زشتی، دروغ و پستی را انکار کرد. این حرفها وقتی نوشته می شود بدیهی به نظر می رسد، شاید فکر کنید اصلا نیازی به نوشتن در این مورد نیست و اصلا بقیه ی مطلب را نخوانید.
ولی ما در جامعه ای زندگی می کنیم که سانسور حرف اول را در آن می زند.
در خانه های ما جعبه ایست که زمانی به آن جعبه ی جادویی می گفتند و امروز می توانیم اسم آن را جعبه ی دروغ یا سانسور بگذاریم.
جعبه ای که قرار است تصویری از جامعه ارائه کند، به ما بگوید در دنیا چه خبر است و نظر ما مردم درباره ی رویدادها چیست. جعبه ای که عده ی زیادی کارمند گوش به فرمان در آن شبانه روز مشغول نوشتن سناریو و انجام سانسور با روشهای مدرن تر هستند.
تریبون ها در اختیار گروهی است که انسان را نمی شناسند.
آنها با استرس تمام در تلاشند واقعیت ها را سانسور کنند.
چون از تمام دانش عالم فقط باید و نباید ها را می شناسند.
همه ی وجودشان سوپرایگوی سختی است که زبان آدمی را نمی فهمد، نمی داند زندگی چیست و فقط می تواند طبیعت انسان و جامعه را سانسور کند.
جامعه ای که “اید” و “ایگو” در آن حذف و سانسور می شود، یک جامعه ی عصبانی در حال انفجار است.
مردمی همیشه گناهکار که صدایی ندارند و هرگز شنیده نخواهند شد. مردمی که حق ندارند یک سیاستمدار را قبول نداشته باشند، چون ایگوی بالغ به رسمیت شناخته نمی شود. جامعه ای که حق ندارد از سیاستمداری متنفر باشد، چون اید حق ندارد احساسات متناسب با تحلیل واقعیات ایگو را تجربه کند.
جامعه ای که حتی سانسور یعنی تحریف واقعیت هم نمی تواند به دادش برسد، مجبوراست واقعیت های جدید را خلق کند…

لطفا فقط سانسور کنید! دکتر فائزه خانلرزاده روانشناس
به کمک بازیگری که جهزیه ی دخترش آتش گرفته، مردمی مصنوعی که در خیابان ها و پارک ها تصادفا با گزارشگر برخورد می کنند و همیشه خوشحال و راضی هستند، اگر هم انتقادی دارند حتما همانجا به صورت خودجوش تاکید می کنند که دستبوس بزرگان و خدمتگزاران کشور هستند.
خیلی ساده لوحانه است که اسم این وضعیت را سانسور بگذاریم.
در کشوری زندگی می کنیم که بخشی از واقعیت در آن تحریف نمی شود. بلکه بردگانی گوش به فرمان هر روز واقعیت را متناسب با حال دل اربابان خود نوشته، کارگردانی و بازی می کنند.
داستان هایی تخیلی که برای ارضای عقده های حقارت اربابان خلق می شوند.
رابطه ی میان این رفتارهای بیمارگون،
سانسور اجباری
و اصرار بر دروغ
با عقده های حقارت
برای هر کسی که اندکی آشنایی با روانشناسی داشته باشد، به روشنی قابل مشاهده است.
پیشنهاد می کنم مقالات زیر را مطالعه بفرمایید:
ثبت ديدگاه