ف.خ
چرا نمی توانیم اخلاق مدار باشیم
انسان ها همیشه با هم دعوا داشتند. هر چه تعدادشان بیشتر شد، گروه ها بزرگتر شدند و اختلاف ها هم جدی تر.
خیلی از دعواها و عصبانیت ها بر سر خوب و بد بودن است.
این که تو خوب نیستی و من خوب هستم.
تو یک انسان اخلاق مدار نیستی.
اخلاق بخشی از روان انسان است.
بخشی که در روانشناسی سوپرایگو خوانده می شود،
بخشی که بزرگترها محتوای آن را تعیین می کنند.
هیچ انسانی نمی گوید من اخلاق مدار نیستم،
در عین حال هیچ کس نمی تواند به اخلاق پایبند باشد.
چون لازمه ی آن این است که انسان بیشتر افراد را دوست داشته باشد،
ولی واقعیت این است که بشر این توانایی را ندارد.
ما فقط می توانیم نسبت به کسانی که واقعا دوستشان داریم با اخلاق باشیم.
باقی افراد را با توجه به معیارهای خودمان می سنجیم.
در دسته های خوب و بد قرار می دهیم و در موردشان نظر می دهیم.
به همین خاطر مرگ افراد مختلف به یک اندازه ما را تحت تاثیر قرار نمی دهد.
ما از برخی کشتارها برآشفته می شویم،
در برابر برخی بی عدالتی ها اعتراض می کنیم،
و برخی دیگر اصلا برایمان اهمیت ندارد.
چون آن ها آدم های خوبی نبودند.
ما از مرگ ها و ظلم ها ی گزینش شده، ناراحت می شویم تا احساس کنیم انسان های خوبی هستیم.
چون به این احساس نیاز داریم.
وقتی من خوب هستم، فکر و اعتقاد من هم درست است،
باورهای من درست هستند،
بنابراین هر کس غیر از این باشد بد است.
من خوب هستم، تو بد هستی
در وضعیت خطرناک “من خوب هستم، تو بد هستی”،
ما برای احیای معیارهای اخلاقی مان اجازه ی تجاوز، ظلم و حتی کشتار را هم خواهیم داشت.
انسان هرگز نمی تواند اخلاق مدار باشد،
مگر این که همنوعان خود را دست داشته باشد.
مگر این که روزی تصمیم بگیرد خوب و بد بودن را فراموش کند.
رابطه ی بین اخلاق و دوست داشتن را با الهام از اندیشه ی @EricNotes نوشتم.
پیشنهاد می کنم مقالات زیر را مطالعه بفرمایید:
ثبت ديدگاه